کودکانه هایت کجاست؟
روزی که سه ساله شدی تلفنی سفارش خرید دادم + یه دونه بستنی برای تو خوشحال شدی و منتظر بودی زنگ درو بزنن منم پول رو آماده کردم که مثه همیشه تو بدی اما.... همینکه سفارش ها + بستنی رسید، رفتی جلو آینه و یه نگاه به لباست که آستین بلند نبود انداختی و گفتی: وای چقد دستام معلومه. اینجوری زشته بیام جلو در! و بر خلاف تصور من اصلا جلوی در ظاهر نشدی! و من این روزها بر خودم می بالم که تو را دارم چقدر بزرگ شدی و یا شاید من خیلی جوگیر سه ساله شدنت هستم! کودکانه هایت کمرنگ شده... بی سرو صدا آب می خوری و تازه برای ما هم میاری بی سرو صدا همه ی غذاتو می خوری بی سروصدا میری دستش...